ذوق مرگ شدم!
شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۹ ب.ظ
امروز بعد از مدتها دیدمش.
خیلی خیلی دلم براش تنگ شده بود، هرچند اون مثل همیشه نبود، ولی من مثل همیشه ها دوستش دارم؛ شاید بیشتر!!!
آنقدر از دیدنش خوشحالم که هیچ کلمه ای نمیتونه آن رو تعریف کنه!
ایکاش اون هم از دیدن من بعد از مدتها خوشحال میشد!!!!!
لحظه ای مثل گذشته ها بود ولی دوری از گذشته ها توی نگاهش موج میزد!
و باچشم هاش یادآوری میکرد. نه سیاوش
قصه مثل گذشته ها نیست!!!!!
این جوری * شایدم اینجوری
- ۹۲/۰۴/۱۵
منم خیلی تنهام شاید یکم بیشتر از خیلی
اگه دوست داشتی بازم بیا پیشم خوشحالم میکنی