ماجرای من ونمی دونم ها
يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۷ ق.ظ
کلا وقتی میرن دیگه بر نمیگردن
یادشون میره یه دل همیشه براشون در تپشه و ممکنه لحظه ای نچندان دور صدایی از بلند نشه!
نمیدونم چرا مرامم و معرفت تا به این حد کمرنگ شده و در دست فراموشیه!
شهر خالیست زعشاق، بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند
من که مردش نیستم!
خدا کنه که پیداشه!!
- ۹۲/۰۴/۰۹
salam azaton mamnoonam ke be vebam sar zadid bazam biya rasti vebe kheili ghashangi darin ba hale